




تابلوی دو چهره محو در هم سیر نمیشوم ز تو گالری چارگوش مدل 2729
6,000,000 25%
4,500,000 تومان
تابلوی دو چهره محو در هم با شعر مولانا: سیر نمیشوم ز تو، دعوتی به مکاشفه در قلمرو عشق و نگاهی در آینه ابدیت
این تابلوی هنری، اثری است عمیقاً تاثیرگذار که بیننده را به مکاشفهای در باب عشق، یگانگی و اشتیاق بیپایان دعوت میکند. با الهام از بیت مشهور مولانا جلالالدین رومی: "سیر نمیشوم ز تو، ای مه جانفزای من"، هنرمند فضایی بصری خلق کرده که هم بازتابدهندهی شور و عمق این بیت است و هم تفسیری مدرن و چندلایه از آن ارائه میدهد. تصویر دو چهرهی معشوق که در فضایی آبستره و هنری روبروی هم قرار گرفتهاند، با پالت رنگی محدود و قدرتمند طلایی، سیاه و سفید (و طیفهای خاکستری)، اتمسفری خنثی، اما سرشار از حس عرفانی و رازآلود ایجاد میکند. این اثر فراتر از یک تصویرسازی ساده، داستانی بزرگتر از طلب، جاودانگی و یگانگی در عشق را برای هنردوستان روایت میکند و جوهرۀ شعر مولانا را به زبانی بصری ترجمه مینماید.
1. تحلیل هنری و بصری: نگاهی در آینه ابدیت
- ترکیببندی و ساختار: تابلو دارای ترکیببندی افقی و متقارن است که حس تعادل، سکون و تمرکز را القا میکند. دو نیمرخ که به شکلی آینهوار روبروی هم قرار گرفتهاند، نقطهی کانونی اصلی اثر هستند. این تقابل چهرهبهچهره، نمادی قدرتمند از مواجهه، ارتباط عمیق، و کشش متقابل است. نگاهها به هم دوخته شده، اما چشمها به وضوح کامل ترسیم نشدهاند، گویی نگاهی درونی و روحی در جریان است، فراتر از دیدن صرف.
- فیگوراسیون و استیلایزیشن: چهرهها به شکلی کاملاً رئالیستی تصویر نشدهاند، بلکه استیلیزه و حتی تا حدی دفرمه هستند. این شیوهی بازنمایی، آنها را از هویت فردی و زمینی خارج کرده و به نمادهایی از "عاشق" و "معشوق" در مفهومی کلیتر و ازلیتر تبدیل میکند. بافتها و نقوش پیچیدهای که درون نیمرخها کار شده (شبیه به نقوش سنتی ایرانی، نقشه، یا بافتهای فرسوده)، میتواند به لایههای درونی شخصیت، خاطرات مشترک، تاریخچهی عشق، یا حتی یکی شدن کائنات در وجود معشوق اشاره داشته باشد. این پیچیدگی درونی، عمق رابطهی آنها را نشان میدهد.
- فضای آبستره و پسزمینه: پسزمینهی تابلو، فضایی آبستره با بافتهای متنوع و نقوش هندسی محو است. این فضا، از یک مکان مشخص فراتر رفته و میتواند نمادی از ابدیت، فضای ذهنی و روحی مشترک میان دو عاشق، یا حتی حجابهایی باشد که عشق در حال کنار زدن آنهاست. حضور حرف "و" (واو) خوشنویسی شده در مرکز تصویر، بین دو چهره، نقشی کلیدی دارد. "واو" در فارسی حرف ربط است و به معنای "و" (and)، نمادی آشکار از پیوند، اتصال و یگانگی میان این دو وجود است. در عرفان اسلامی و هنر خوشنویسی، حرف "واو" خود دارای معانی عمیق عرفانی است؛ گاه نماد انسان در حالت سجده و تواضع در برابر معبود، گاه نماد جنین در رحم مادر (آغاز خلقت)، و گاه نماد اتصال و وحدت وجود است. قرار گرفتن آن در مرکز، بر محوریت این یگانگی و اتصال در رابطهی عاشقانه تأکید میکند.
- تکنیک: به نظر میرسد اثر با تکنیکهای ترکیبی (Mixed Media) خلق شده باشد. لایهگذاری رنگ، استفاده از بافتهای مختلف، شاید کلاژ نقوش یا چاپ، و تلفیق آن با طراحی و رنگگذاری دیجیتال یا دستی، به اثر عمق و پیچیدگی بخشیده است. این تکنیکها به هنرمند اجازه داده تا مفاهیم چندلایهای چون خاطره، زمان، و دروننگری را در کنار عشق به تصویر بکشد.
2. تحلیل رنگها: درخشش طلا در پهنه راز
پالت رنگی محدود اما پرمعنای این اثر، نقشی اساسی در ایجاد فضای عرفانی و خنثی آن دارد:
- طلایی: رنگ طلایی، همچون اثر قبلی، نماد ارزش، نور، الوهیت، جاودانگی و لحظات ناب و درخشان است. در اینجا، طلایی به صورت لکهها و رگههایی درخشان درون چهرهها و پسزمینه به کار رفته است. این درخشش میتواند نمادی از:
- نور معشوق: اشاره به "مه جانفزای من" در شعر مولانا؛ معشوق همچون ماه، نورانی و حیاتبخش است.
- ارزش عشق: عشق به عنوان گوهری گرانبها و کیمیایی که وجود را طلا میکند.
- لحظات متعالی: جرقههایی از وصال، شهود یا تجربهی اوج عشق.
- جنبهی الهی: اشاره به عشق عرفانی که در آن معشوق زمینی، آینهای برای معشوق ازلی (خداوند) میشود.
- سیاه و سفید (و خاکستریها): این رنگها، پایهی اصلی اثر را تشکیل میدهند و فضایی خنثی، آرام، اما در عین حال عمیق و رازآلود ایجاد میکنند.
- خنثی بودن: این پالت، اثر را از احساسات گذرا و رنگهای پر زرق و برق دنیوی دور کرده و بر جنبهی ماندگار، درونی و معنوی عشق تأکید میکند. گویی این عشق در عالمی فراتر از رنگهای روزمره رخ میدهد.
- کنتراست و عمق: تضاد بین سیاهی و روشنی، به چهرهها و فرمها حجم و عمق میبخشد و نگاه بیننده را به سمت نقاط کانونی هدایت میکند.
- نمادگرایی: سیاهی میتواند نماد راز، ناشناخته، شب (که ماه در آن میدرخشد)، یا حتی رنج و فراق باشد. سفیدی و خاکستری میتوانند نماد پاکی، سکون، ابدیت، یا فضایی باشند که عشق در آن متجلی میشود.
- زمان: این پالت رنگی میتواند حس قدمت، نوستالژی و بیزمانی را القا کند، گویی این صحنهی عاشقانه در طول تاریخ بارها تکرار شده و یا در عالمی فرازمانی رخ میدهد.
ترکیب رنگها: ترکیب طلایی با سیاه و سفید/خاکستری، تضادی زیبا و چشمنواز ایجاد میکند. درخشش طلا در بستر آرام و عمیق رنگهای خنثی، برجستهتر شده و اهمیت بیشتری مییابد. این ترکیب، فضایی شیک، مدرن و در عین حال سرشار از وقار و معنای عرفانی خلق میکند که کاملاً با حس بیت مولانا همخوانی دارد.
3. تحلیل ادبی و عرفانی: "سیر نمیشوم ز تو..." پژواک یک اشتیاق ازلی
بیت "سیر نمیشوم ز تو، ای مه جانفزای من" یکی از ابیات نغز و پرشور مولاناست که به زیبایی، اوج اشتیاق و وابستگی عاشق به معشوق را بیان میکند. تحلیل این بیت، کلید درک لایههای عمیقتر تابلو است:
- "سیر نمیشوم ز تو": این عبارت، بیانگر یک عطش و اشتیاق بیپایان است. عاشق هر چه بیشتر از جام وصال معشوق مینوشد، تشنهتر میشود. این سیریناپذیری، ویژگی اصلی عشق حقیقی، چه زمینی و چه الهی، در نگاه مولاناست. عشق، اقیانوسی است که هر چه در آن پیش روی، به عمق و گستردگی آن بیشتر پی میبری و ساحل وصال کامل، همواره دورتر به نظر میرسد. نگاه خیرهی دو چهره در تابلو و فضای بیزمان اطرافشان، این حس جاودانگی و استمرار طلب را القا میکند. آنها در لحظهای ابدی از این "سیر نشدن" قرار گرفتهاند.
- "ای مه جانفزای من": این تعبیر، اوج ستایش معشوق است.
- "مَه" (ماه): معشوق به ماه تشبیه شده است. ماه، نماد زیبایی، روشنایی در تاریکی، هدایتگری، و همچنین متغیر بودن (اشاره به تجلیات گوناگون معشوق) است. ماه، نور خود را از خورشید (حقیقت مطلق) میگیرد و آن را در شبِ هجران یا ظلمتِ نفس، بر عاشق میتاباند.
- "جانفزا": یعنی حیاتبخش، روحافزا، کسی که جان و زندگی میبخشد. معشوق نه تنها زیباست، بلکه وجودش برای عاشق، ضروری و مایهی حیات است. بدون او، جان عاشق پژمرده و بیفروغ است. حضور رنگ طلایی در چهرهها میتواند نمادی از همین جانفزایی و نوربخشی معشوق باشد.
عشق در نگاه مولانا: در جهانبینی مولانا، عشق نیروی محرکهی اصلی کائنات و راه رسیدن به حقیقت و خداوند است. عشق زمینی، اگر حقیقی باشد، میتواند پلهای برای رسیدن به عشق الهی باشد. معشوق زمینی، آینهای میشود که تجلیات حسن معشوق ازلی (خداوند) را بازمیتاباند. بنابراین، این بیت و تابلوی الهامگرفته از آن را میتوان در دو سطح تفسیر کرد: 1. عشق انسانی: بیانگر اوج شور، اشتیاق و وابستگی عمیق و روحی میان دو انسان عاشق که وجودشان به هم گره خورده و از یکدیگر سیر نمیشوند. 2. عشق عرفانی: بیانگر اشتیاق بیپایان سالک (عاشق) به خداوند (معشوق ازلی) که تنها منبع حقیقی حیات و روشنایی ("مه جانفزا") است و روح سالک هرگز از طلب او سیراب نمیشود.
تابلو با فضای رازآلود، استیلیزه کردن چهرهها و استفاده از رنگهای نمادین، به زیبایی هر دو سطح معنایی را پوشش میدهد و به بیننده اجازه میدهد تا تفسیر خود را از آن داشته باشد.
با طراحی تلفیقی اختصاصی گالری چارگوش شعر تابلو : سیر نمی شوم زتو ، ای مه جان فزای من جور مکن جفا مکن ، نیست جفا سزای من با ستم و جفا خوشم ، گرچه درون آتشم چونکه تو سایه افکنی بر سرم ای همای من شاعر : مولانای بزرگ - با تکنیک طراحی دیجیتال و چاپ بسیار نفیس - طراح: احمد قلی زاده - مجموعه تابلوهای گالری چارگوش با بیش از یک دهه خلق آثار هنری تلاشی است برای ارتقای زبان بیان هنر ایران زمین. - این آثار دارای فضا سازی های عمیق و مجموعه بسیار گسترده ای از طرح های زیبای مفهومی و اورینتال فارسی با الهام از سروده های اساطیر ادبی ایران زمین، تلفیقی از عشق و فضای لامتنهیست از نور بسوی زیبایی ... - این آثار با تکنیک دیجیتال طراحی و با چاپ بسیار نفیس پنجره ای متفاوت از انتخاب طرح و هنر پارسی را به مردم هنردوست ایران زمین تقدیم نموده اند