





تابلو نقاشیخط هیچ در سایه ها با شعر من همان سایه ی هیچم اثر گالری چارگوش مدل 2537
4,500,000 22%
3,500,000 تومان
تابلوی بوم هیچ با الهام از شعر سهراب سپهری: من همان سایهی هیچم، بومی به وسعت هیچ، در جستجوی نشانهای از سایه
مقدمه:
سهراب سپهری، نقاش و شاعری که در فضای شعر معاصر ایران، پلی میان سنت و مدرنیته، شرق و غرب، و عالم درون و برون برپا کرد، در جستجوهای عارفانه و نگاه یگانه خود به هستی، به مفاهیمی چون "هیچ" و "سایه" پرداخت. بیت "من همان سایهی هیچم که نه از هیچ نشان است نه از سایهی هیچ"، از آن دست کلماتی است که ذهن را درگیر خود میکند؛ بیانی متناقضنما از ماهیت خود که نه در قلمرو هستی میگنجد و نه در وادی نیستی محض. تابلوی "بوم هیچ"، اثری تلفیقی از گالری چارگوش، تلاشی است برای تجسم بصری این مفهوم عمیق و گریزان. این تابلو، با زمینهای از طرحهای هنری و موتیفهای اصیل ایرانی، بستری آشنا برای بیانی ناآشنا از "هیچ" فراهم میآورد؛ جایی که خوشنویسی شعر سهراب، گاه خوانا و گاه سایهوار، به رقص درآمده تا مخاطب را به تأمل در ماهیت خود و مفهوم "هیچ" دعوت کند. این شرح، کوششی است برای گشودن لایههای هنری، ادبی و مفهومی این تابلو، و غواصی در ژرفای اندیشه سهراب که در این اثر به تصویر کشیده شده است.
بخش اول: نجواهای بینشان از لسانِ طبیعت و هیچ (سهراب سپهری)
برای ورود به دنیای تابلوی "بوم هیچ"، ابتدا باید به کالبدشکافی بیت سهراب سپهری پرداخت و جایگاه آن را در اندیشه و شعر او درک کرد:
من همان سایهی هیچم: این عبارت آغازین، خودِ "من" را با "سایهی هیچ" برابر مینهد. * من: در فلسفه و عرفان، مفهوم "من" همواره محل بحث بوده است. "من" میتواند اشاره به نفس، خودآگاهی، هویت فردی یا حتی آنیما/آنیموس در روانشناسی تحلیلی داشته باشد. در اینجا، سهراب از "من"ی سخن میگوید که ماهیتی نامتعارف دارد. * سایه: سایه، موجودی است نیمهواقعی؛ نه کاملاً هست و نه کاملاً نیست. سایه، تابعی از یک جسم اصلی و نور است و بدون آنها وجود ندارد. سایه، ناپایدار، موقت و فاقد جوهر مستقل است. در ادبیات عرفانی و فلسفی، سایه میتواند نمادی از: * جهان کثرت: که سایهای از حقیقت واحد است. * وجود مجازی انسان: که در برابر وجود حقیقی خداوند قرار میگیرد. * توهم و پندار: آنچه که واقعی به نظر میرسد اما فاقد حقیقت است. * هیچ: "هیچ" در اندیشه شرقی (به ویژه بودیسم و دائوئیزم) و در فلسفه های اگزیستانسیالیستی و برخی مکاتب عرفانی، معنایی بسیار عمیقتر از "نیستی محض" یا عدم دارد. "هیچ" میتواند نمادی از: * خلأ: فضای خالی که منشأ و امکان هر هستی است. * ذات بیتعین الهی: که فراتر از هر نام و نشانی است. * فنا: مرتبهای که سالک از هستی خود فانی میشود. * بیشکل بودن و بیقید بودن: رهایی از تمام صورتها و تعلقات. * سایهی هیچ: ترکیبی پارادوکسیکال است. اگر "هیچ"، خود فاقد وجود مادی است، چگونه میتواند "سایه" داشته باشد؟ این ترکیب، به مرتبهای از نیستی اشاره دارد که حتی از سایه نیز رقیقتر و ناپایدارتر است. "سایهی هیچ"، گویی نهایت نیستی یا مرتبهای فراتر از نیستیِ شناخته شده است.
که نه از هیچ نشان است نه از سایهی هیچ: این قسمت، ماهیت گریزان و ناشناخته "سایهی هیچ" را بیشتر توضیح میدهد. * نه از هیچ نشان است: یعنی این "سایهی هیچ"، حتی نشانهای از "هیچ" (به معنای معمول یا فلسفی آن) ندارد. این نشان میدهد که "من" سهراب، حتی در قالب هیچ نیز قابل تعریف یا ردیابی نیست. ماهیت او از هر گونه تعریف و نشانهای فراتر است. * نه از سایهی هیچ: یعنی این "من"، حتی نشانهای از "سایهی هیچ" (ترکیب پارادوکسیکال قبلی) نیز ندارد. این نفی مضاعف، شدت بینشانی و ماهیت گریزپای "من" را بیان میکند. گویی سهراب میخواهد بگوید که ماهیت حقیقی او به قدری لطیف، بیشکل و ورای ادراک است که حتی در قالب مفاهیم انتزاعی چون "هیچ" و "سایه" نیز نمیگنجد و از هر گونه تعریف و تحدیدی آزاد است.
پیام بیت: این بیت، بیانی شاعرانه از تجربه عرفانی فنای مطلق و رسیدن به مرتبهای از وجود است که در ورای هستی و نیستیِ معمول قرار دارد. سهراب در این مرتبه، هویت فردی خود را در اقیانوس بیکران هستی (یا نیستیای که عین هستی است) محو شده میبیند؛ مرتبهای که در آن، دیگر نه نامی هست و نه نشانی، نه صورتی هست و نه سایهای. این بیت، میتواند به تجربه وحدت با طبیعت یا تجربه خلأ درونی نیز اشاره داشته باشد که در اندیشه سهراب جایگاه ویژهای دارند.
بخش دوم: بوم نقاش - تجسم بینشانی در نقش و خط
تابلوی "بوم هیچ"، با الهام از این بیت عمیق، سعی در تجسم بصری مفاهیم "هیچ"، "سایه" و بینشانی دارد:
۱. عنوان تابلو: "بوم هیچ": عنوان، خود بخشی از اثر هنری است. "بوم"، سطحی است که هنرمند بر آن نقش میزند و نمادی از عالم خلق و تجلی است. "بوم هیچ"، پارادوکسیکال و تأملبرانگیز است. آیا بوم بر روی "هیچ" کشیده شده؟ آیا بوم، خود نمایانگر "هیچ" است؟ این عنوان، ذهن بیننده را از همان ابتدا درگیر مفهوم "هیچ" و رابطه آن با عالم هستی (بوم) میکند و نشان میدهد که اثر، درباره چیزی است که به ظاهر وجود ندارد یا قابل تعریف نیست.
۲. طراحی تلفیقی اختصاصی: عبارت "طراحی تلفیقی اختصاصی گالری چارگوش"، نشاندهنده رویکرد مدرن و خلاقانه هنرمند در ترکیب عناصر مختلف است. این تلفیق، میان سنت (موتیفهای ایرانی) و مدرنیته (نحوه اجرای شعر، مفهوم هیچ به شیوه سهراب) صورت گرفته و بیانگر این است که مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی را میتوان در قالبی نو و معاصر نیز بیان کرد.
۳. زمینه با طرح هنری گلها و موتیفهای ایرانی: استفاده از این طرحها در زمینه، عنصری کلیدی و معنادار است: * سنت و فرهنگ ایرانی: موتیفهای ایرانی نمادی از هنر، فرهنگ و تمدن کهن ایران باستان و دوره اسلامی هستند. این طرحها، حس ریشهداری و اصالت را القا میکنند. * طبیعت و زیبایی: گلها نمادی از حیات، زیبایی، رشد و لطافت هستند. سهراب سپهری پیوند عمیقی با طبیعت داشت و در شعرش جایگاه ویژهای برای آن قائل بود. * عالم کثرت و صورت: این طرحها، نمادی از عالم کثرت، رنگها، شکلها و ظواهر هستند. این زمینه پرنقش و نگار، در تضاد با مفهوم "هیچ" و "بینشانی" قرار میگیرد. این تضاد، بصری کننده پارادوکس موجود در بیت سهراب است؛ اینکه "من" بینشان در دل عالم پر نقش و نگار هستی (نمادین شده در این موتیفها) حضور دارد. * بستری برای ظهور هیچ: این زمینه رنگارنگ و پر جزئیات، بستری را فراهم میآورد که "هیچ" و "سایه" بتوانند بر آن ظاهر شوند؛ مانند سایهای که بر دیوار نقش میبندد.
۴. خوشنویسی شعر سهراب (پراکنده و ریتمیک، خوانا و سایهوار): نحوه اجرای شعر، مهمترین عنصر بصری است که مستقیماً به مفهوم بیت اشاره دارد: * پراکنده و ریتمیک: پراکندگی کلمات، حس بینشانی و عدم تمرکز را القا میکند. ریتم، میتواند نمادی از جریان حیات، تپش قلب یا ریتم درونی طبیعت و هستی باشد که "منِ بینشان" در آن جریان دارد. * اجرای خوانا: بخش خوانای خوشنویسی، متن صریح شعر را به بیننده منتقل میکند؛ پیام آگاهانه شاعر درباره ماهیت خود. این بخش، لایه ظاهری معناست. * اجرای سایهوار: بخش سایهوار خوشنویسی، تجسم بصری "سایه" و "هیچ" است. این کلمات کمرنگ، محو و نامشخص، حس بینشانی، گریزپایی و لطافت ماهیت "من" را القا میکنند. آنها نمادی از چیزی هستند که به سختی قابل دیدن و درک است؛ چیزی که وجود دارد اما فاقد نشان و صورت مشخص است. این دوگانگی (خوانا و سایهوار) در اجرای خوشنویسی، تجسمی بصری از تناقض موجود در بیت سهراب است. * شعر به مثابه "من": در این تابلو، خوشنویسی شعر، خود به جای "منِ" سهراب قرار گرفته است. شعر، تجلی بیرونی "من" درونی شاعر است. بنابراین، پراکندگی، ریتم، خوانایی و سایهواری خوشنویسی، همگی صفات "منِ" مورد نظر سهراب را به تصویر میکشند.
بخش سوم: تفسیر هنری-ادبی و مفهومی - رقص سایهها بر بوم نقشها
این تابلو، با ترکیب هوشمندانه عناصر بصری و کلام سهراب، تفسیری هنری از مفهوم پیچیده "هیچ" و "سایه" ارائه میدهد:
۱. تضاد زمینه و شعر، تجسم پارادوکس: تضاد میان زمینه پر نقش و نگار (نماد عالم صورت و کثرت) و خوشنویسی که از "هیچ" و "بینشانی" سخن میگوید، بصری کننده پارادوکس اصلی بیت سهراب است. "منِ بینشان"، در دل عالم پر نشان هستی، حضور دارد. این حضور، حضوری عجیب و ورای ادراک معمولی است؛ مانند سایهای که نه از جسم نشان دارد و نه از خودِ سایه. این تضاد بصری، بیننده را به چالش میکشد و ذهن او را به سوی لایههای عمیقتر معنا هدایت میکند.
۲. خوشنویسی دوگانه، بیان ماهیت دوگانه "من": اجرای خوشنویسی به دو صورت خوانا و سایهوار، تجسمی هنری از ماهیت دوگانه یا حتی چندگانه "من" در نگاه سهراب است. "من"، در عین حال که وجود دارد و سخن میگوید (خوانا)، ماهیتی گریزپا، نامتعین و ورای ادراک دارد (سایهوار). این دوگانگی در فرم خوشنویسی، حس وهمانگیزی و رازآلود بودن "منِ بینشان" را تقویت میکند. گویی سایهی هیچ، هم در هستی و هم در نیستی ریشه دارد.
۳. پراکندگی و ریتم، انعکاس بیقیدی و جریان هستی: پراکندگی کلمات، حس بیقیدی و رهایی "منِ بینشان" از قید مکان و زمان را القا میکند. ریتم، میتواند به پیوستگی "من" با جریان کلی هستی اشاره داشته باشد؛ جریانی که در طبیعت و در نفس انسان جاری است. خوشنویسی ریتمیک در میان موتیفهای گل و گیاه، این پیوند میان "منِ بینشان" و طبیعت زنده را به زیبایی نشان میدهد.
۴. موتیفهای ایرانی، بستری برای حکمت شرقی: استفاده از موتیفهای ایرانی، به اندیشههای سهراب ریشهای بومی و سنتی میبخشد. اگرچه مفهوم "هیچ" در فلسفههای شرقی (مانند بودیسم) نیز وجود دارد، اما سهراب آن را در قالب زبان و فرهنگ ایرانی بیان میکند. این زمینه، نشان میدهد که حکمت "هیچ"، در عمق فرهنگ و هنر ایرانی نیز قابل ردیابی است.
۵. "بوم هیچ" به مثابه فضای تأمل: عنوان تابلو، مخاطب را به تأمل در خودِ "هیچ" دعوت میکند. این بوم، فضایی است که در آن، مفهوم انتزاعی "هیچ" به صورت بصری مطرح شده و بیننده میتواند با نگاه کردن به آن، به درک شهودی از این مفهوم نزدیک شود. این اثر، ابزاری برای مدیتیشن بصری بر روی مفهوم "هیچ" است.
۶. هنر به مثابه تجسم امر نامتجسم: این تابلو، نمونهای از توانایی هنر در تجسم اموری است که به ظاهر قابل تجسم نیستند. چگونه میتوان "هیچ" یا "سایه هیچ" را نقاشی کرد؟ هنرمند با استفاده از استعاره بصری (خوشنویسی سایهوار) و ایجاد تضاد میان زمینه و متن، به تجسم این امر نامتجسم نزدیک شده است.
بخش چهارم: تفسیر فلسفی - در وادی هیچاندرهیچ
تابلوی "بوم هیچ" با الهام از سهراب، دریچهای به مفاهیم عمیق فلسفی به ویژه در سنتهای شرقی و اندیشه خودِ سهراب باز میکند:
۱. فلسفه "هیچ" در سهراب و شرق: "هیچ" در اندیشه سهراب، نه به معنای عدم مطلق، بلکه به معنای مرتبهای از هستی است که فراتر از تعینات و صورتهاست. این همان "خلأ" یا "پوچی" در بودیسم است که عین پتانسیل مطلق و منشأ همه هستیهاست. "منِ سایهی هیچ"، همان خودِ حقیقی و فانی شده در این خلأ مطلق است. تابلوی "بوم هیچ"، این مفهوم را با نمایش "هیچ" بر روی "بوم" (نماد هستی) به صورت بصری مطرح میکند؛ اینکه هستی از هیچ برآمده و در هیچ فانی میشود.
۲. سایه به مثابه وجود مجازی: مفهوم "سایه" در بیت سهراب، به وجود مجازی و ناپایدار عالم کثرت و انسان در آن اشاره دارد. عالم مادی و هویت فردی ما، تنها سایهای از حقیقت مطلق هستند. اجرای سایهوار خوشنویسی، تأکید بر این واقعیت دارد که حتی کلام و اندیشه ما نیز، در نهایت سایهای از حقیقت غایی هستند که درک کامل آن میسر نیست.
۳. نفی هویت و رسیدن به بینشانی: جمله "که نه از هیچ نشان است نه از سایهی هیچ"، بیانگر نفی هرگونه هویت و نشان برای "منِ" حقیقی است. این نفی، به معنای رسیدن به مرتبه فنای مطلق است که در آن، سالک از تمام قیدها و تعینات رها میشود و به "بینشانی" دست مییابد. تابلوی با پراکندگی و سایهواری خوشنویسی، این بینشانی و گریزپایی هویت را به تصویر میکشد.
۴. تلاقی هستی و نیستی: بیت سهراب و تابلوی آن، در مرز میان هستی و نیستی حرکت میکنند. "سایهی هیچ"، مفهومی است که هم به هستی (سایه مستلزم وجود جسم و نور است) و هم به نیستی (هیچ) اشاره دارد. تابلوی با زمینه پر نقش و نگار هستی و خوشنویسی "هیچ" و "سایه"، این تلاقی و در هم آمیختگی هستی و نیستی را به صورت بصری بیان میکند.
۵. ارتباط با طبیعت در فلسفه سهراب: اگرچه مفهوم "هیچ" انتزاعی است، اما سهراب این مفهوم را با نگاهی عمیق به طبیعت پیوند میزند. موتیفهای گل و گیاه در زمینه تابلو، به این پیوند اشاره دارند. شاید "سایهی هیچ"، همان حقیقتی باشد که در دل تمام پدیدههای طبیعی جاری است؛ حقیقتی که ورای صورتها و نشانهاست اما در همه چیز حضور دارد.
۶. هنر به مثابه فلسفهورزی بصری: این تابلو نشان میدهد که هنر میتواند ابزاری برای فلسفهورزی باشد. هنرمند با استفاده از زبان بصری (رنگ، فرم، ترکیب) به کاوش در مفاهیم عمیق فلسفی پرداخته و بیننده را به تأمل در آنها دعوت میکند.
بخش پنجم: دعوت به تأمل - نگاهی به آینه "هیچ"
تابلوی "بوم هیچ"، دعوتی است تأملبرانگیز برای هر بینندهای که به دنبال فهم عمیقتری از خود و هستی است:
۱. تأمل در مفهوم "هیچ": "هیچ" برای من چه معنایی دارد؟ آیا از "هیچ" میترسم یا آن را منشأ پتانسیل و آزادی میدانم؟ تابلو بیننده را به روبرو شدن با مفهوم "هیچ" و بازنگری در درک خود از هستی و نیستی دعوت میکند.
۲. تأمل در "سایه" وجود خود: چقدر از وجود من، "سایه" است؟ چقدر از هویتی که میشناسم، واقعی و جوهری است و چقدر پندار و مجازی؟ تابلو بیننده را به تفکیک میان حقیقت و مجاز در وجود خویش وامیدارد.
۳. تأمل در بینشانی و رهایی: چقدر به دنبال "نشان" و هویتهای بیرونی هستم و چقدر حاضرم از این تعلقات رها شوم تا به "بینشانی" برسم؟ تابلو، ارزش آزادی از قید و بندهای هویتی را یادآوری میکند.
۴. تأمل در پیوند با طبیعت: آیا میتوانم "سایهی هیچ" را در دل طبیعت، در محو شدن رنگها در غروب، در سکوت کویر، یا در رقص برگها ببینم؟ تابلو، بیننده را به یافتن "هیچ" در جلوههای طبیعت دعوت میکند.
۵. هنر به مثابه آینه درون: این تابلو، آینهای است که در برابر درون بیننده قرار میگیرد و او را به مشاهده "سایهی هیچ" در وجود خویش دعوت میکند. زیبایی بصری اثر، این مشاهده درونی را تسهیل میکند.
نتیجهگیری: بومی به وسعت اندیشه، نقشی از بینشان
تابلوی "بوم هیچ" با الهام از بیت عمیق سهراب سپهری، اثری است تلفیقی و مفهومی که با زبانی هنری، به کاوش در ماهیت خود، مفهوم "هیچ" و "سایه" و بینشانی میپردازد. این تابلو، با زمینه پر نقش و نگار ایرانی و خوشنویسی دوگانه (خوانا و سایهوار) شعر سهراب، تضاد میان عالم صورت و عالم معنا، و درهم آمیختگی هستی و نیستی را به زیبایی به تصویر میکشد.
این تابلو، بیش از یک اثر هنری صرف، دعوتی است به تأمل فلسفی و درونی؛ دعوتی برای روبرو شدن با "هیچ" در وجود خویش و در عالم هستی، برای درک ماهیت گریزپای "سایه" و برای جستجوی "منِ" بینشانی که در ورای تمام صورتها و تعلقات قرار دارد. "بوم هیچ"، به راستی بومی است به وسعت اندیشه سهراب و نقشی است از آن بینشان که در دل هر ذره از هستی پنهان است. این اثر، یادآوری میکند که در عمق وجود ما، مرتبهای از آزادی و رهایی نهفته است که فراتر از هر نام و نشان و حتی سایه است و کشف آن، سفری است بیانتها در اقیانوس "هیچ" که عین همه چیز است.
- با تکنیک طراحی دیجیتال و چاپ بسیار نفیس - طراح: احمد قلی زاده
- مجموعه تابلوهای گالری چارگوش با بیش از یک دهه خلق آثار هنری تلاشی است برای ارتقای زبان بیان هنر ایران زمین.
- این آثار دارای فضا سازی های عمیق و مجموعه بسیار گسترده ای از طرح های زیبای مفهومی و اورینتال فارسی با الهام از سروده های اساطیر ادبی ایران زمین، تلفیقی از عشق و فضای لامتنهیست از نور بسوی زیبایی ... - این آثار با تکنیک دیجیتال طراحی و با چاپ بسیار نفیس پنجره ای متفاوت از انتخاب طرح و هنر پارسی را به مردم هنردوست ایران زمین تقدیم نموده اند