


تابلو گرداب هو یا من هو رقص دایرهوار هستی در کلام مولانا از گالری چارگوش مدل 2933.11
تفسیری جامع بر تابلوی "گرداب هو یا من هو": رقص دایرهوار هستی در کلام مولانا از حضور لایتناهی تا نقطه وحدت در بوم عرفان
مقدمه:
در گسترهی وسیع هنر معاصر ایران، که همواره در پی بازخوانی و بازآفرینی مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است، "نقاشیخط" به مثابه پلی میان دنیای کلام و عالم نقش، بستری بیبدیل برای تجلی اندیشههای ژرف فراهم آورده است. تابلوی مورد بحث ما، با عنوان "گرداب هو یا من هو"، اثری شگفتانگیز است که با الهام از یکی از عمیقترین و بنیادیترین اشعار حضرت مولانا، آن عارف بیهمتا و اقیانوس بیکران معرفت، به خلق فضایی پرداخته که در آن، خطوط، رنگها، و فرمهای بصری، دست در دست یکدیگر، روایتی از وحدت وجود، حضور مطلق الهی، و سیر سالک در طریق حق را بازگو میکنند. شعر مولانا که جان و جوهرهی این تابلو را تشکیل میدهد، چنین است:
"هو الاول هو الآخـر هو الظاهـر هو البـاطن بـغير از هو و يـا من هو دگر چيزي نمي دانم"
این تابلو، که به صورت نقاشیخط بر بوم طراحی شده، در زمینهای آبسترکت با ترکیب رنگهای سفید، مشکی و طلایی، کلمهی "هو" را به صورت نستعلیق، دایرهوار و در حال حرکت به سمت مرکز، کنار هم نوشته است. این چیدمان، فضایی گردابگونه و هیپنوتیزمی ایجاد کرده و در نهایت به یک نقطهی مرکزی ختم میشود که همان تبلور وجود الهی است. این اثر هنری، با تمام وجود، در تلاش است تا مفاهیم عمیق شعر مولانا را به تصویر بکشد. این شرح جامع، کوششی است برای غواصی در لایههای هنری، ادبی، مفهومی و فلسفی این اثر، تا از رازهای نهفته در حرکت دایرهوار "هو" و رسیدن به نقطهی وحدت پرده برداشته شود.
بخش اول: در بیکران کلام مولانا - آوای وحدت و حضور مطلق
برای ورود به جهان این تابلوی هنری، ضروری است ابتدا به کالبدشکافی ابیات انتخاب شده از حضرت مولانا بپردازیم؛ ابیاتی که در اوج ایجاز، اوج وحدت و حضور مطلق الهی را بیان میکنند:
۱. هو الاول هو الآخـر هو الظاهـر هو البـاطن
-
هو: "هو" ضمیر غایب مفرد مذکر در زبان عربی است و در عرفان اسلامی، به عنوان اشاره به ذات حق تعالی به کار میرود. این "هو" تجلی ذات احدیت است که در هیچ کلامی جز اشاره نمیگنجد.
-
الاول: یعنی اوست که پیش از هر چیز بوده، سرآغاز هر وجود و مبدأ هستی است. هیچ چیز پیش از او نبوده است.
-
الآخر: یعنی اوست که پس از هر چیز باقی میماند، پایان هر وجود و غایت هر هستی است. همه چیز به او بازمیگردد.
-
الظاهر: یعنی اوست که آشکار است، خود را در تمام موجودات و پدیدههای جهان متجلی ساخته است. او در هر ذرهای از هستی قابل مشاهده است.
-
الباطن: یعنی اوست که پنهان است، ورای درک حواس و عقل عادی است و به کنه ذات او نمیتوان رسید. او در عین آشکاری، در حجاب غیب است.
این چهار صفت از اسماءالحسنی خداوند (اول، آخر، ظاهر، باطن)، بیانگر فراگیری و احاطهی مطلق ذات الهی بر تمام هستی در زمان و مکان است. او در تمام ابعاد هستی، چه آغاز و چه پایان، چه آشکار و چه پنهان، حضور دارد و هیچ چیز جز او نیست. این عبارات، اساس مفهوم "وحدت وجود" را تشکیل میدهند که هستی را جلوهای از ذات یگانه حق میداند.
۲. بـغير از هو و يـا من هو دگر چيزي نمي دانم
-
بـغير از هو و يـا من هو: "یا من هو" (ای آنکه اوست) نیز تعبیری دیگر برای اشاره به ذات حق تعالی است. مولانا در اینجا میگوید که هیچ چیز دیگری جز "او" (ذات حق) و "یا من هو" (که باز هم اشاره به همان ذات است) نمیشناسد.
-
دگر چيزي نمي دانم: این عبارت، اوج فنای سالک در ذات حق و رسیدن به مقام توحید مطلق است. در این مقام، سالک چنان در وجود معشوق ازلی مستغرق میشود که تمام کثرات از نظرش محو میگردد و جز وحدت حق، چیزی را نمیبیند و نمیشناسد. این جهل، جهلی است از سر عرفان و معرفت؛ یعنی دیگر نیازی به شناخت کثرات نمیبیند، زیرا همه را جلوهای از وحدت میداند. این بیان، نفی هرگونه شرک و دوگانگی و تأکید بر یگانگی مطلق معشوق است.
پیام کلی شعر: این شعر مولانا، بیانیهی توحید و وحدت وجود در اوج معنای آن است. او خدا را نه تنها سرآغاز و سرانجام، بلکه آشکار و پنهان همهی هستی میداند. پیام اصلی این ابیات، آن است که وقتی سالک به این مرتبه از معرفت میرسد، جز "او" هیچ چیز دیگری را در عالم نمیبیند و نمیشناسد. این شعر، دعوت به غرق شدن در اقیانوس وحدت الهی و نفی تمامی کثرات و ماسویالله است.
بخش دوم: کالبد هنری تابلو – گرداب نور و کلام
تابلوی "گرداب هو یا من هو"، با الهام از این ابیات روحنواز مولانا، به تجسمی بصری از مفاهیم عمیق وحدت وجود، حضور مطلق الهی و سیر سالک پرداخته است.
۱. زمینه آبسترکت (انتزاعی) با ترکیب رنگهای سفید، مشکی و طلایی:
-
آبسترکت: ماهیت انتزاعی زمینه، به تابلو عمق و فضایی رمزآلود و عرفانی میبخشد. این عدم وضوح فرمها، اجازه میدهد که مفاهیم انتزاعی شعر و عرفان، بهتر منتقل شوند. این زمینه میتواند نمادی از عالم غیب، بیکرانگی هستی، یا فضای بینهایت وجود الهی باشد که فراتر از هرگونه شکل و فرم مادی است.
-
سفید: نماد پاکی، خلوص، نور مطلق، و ذات احدیت است. سفیدی میتواند بیانگر بخش نادیدنی و لایتناهی وجود حق باشد.
-
مشکی: در عرفان، مشکی نماد عدم، نیستی، فنا، و همچنین پنهان بودن ذات حق است (عالم لاهوت). این رنگ، عمق و رازآلودی به تابلو میبخشد و میتواند اشاره به "الباطن" در شعر مولانا باشد.
-
طلایی: نمادی از نور، درخشش، ارزش، قداست، و جلال الهی است. طلایی، تجلی "الظاهر" و حضور پرنور حق در تمام کائنات است. این رنگ، به معنای ارزش بینهایت وجود الهی و معرفت حاصل از آن است.
-
ترکیب رنگها: ترکیب سفید، مشکی و طلایی، تضاد و هارمونی زیبایی ایجاد میکند. این تضاد، خود نشانهای از دوگانگیهای ظاهری (ظاهر و باطن، آغاز و پایان) است که در نهایت به وحدت (طلایی) میرسند.
۲. کلمه "هو" بصورت نستعلیق و دایرهوار به سمت مرکز:
-
کلمه "هو": انتخاب این کلمه به عنوان عنصر اصلی خوشنویسی، بسیار هوشمندانه است. "هو" در عرفان، نماد ذات غیبی حق تعالی است که در تمام هستی جاری است. تکرار آن، ذکر و تکرار نام محبوب را تداعی میکند که خود نوعی مراقبه و رسیدن به توحید است.
-
نستعلیق: خط نستعلیق، که "عروس خطوط اسلامی" نامیده میشود، با لطافت، روان بودن و زیبایی خود، حسی از سیالیت و معنویت به کلمات میبخشد. این انتخاب، بر ریشههای عمیق اثر در هنر و فرهنگ ایرانی تأکید دارد.
-
دایرهوار به سمت مرکز: این فرم، جوهرهی بصری تابلو را تشکیل میدهد. حرکت دایرهوار، نمادی جهانی از:
-
وحدت و بینهایت: دایره هیچ آغاز و پایانی ندارد و نمادی از ابدیت و بیکرانگی وجود الهی است.
-
سیر و سلوک: حرکت حلزونی به سمت مرکز، بیانگر سیر سالک در طریق عرفان است که از کثرت (اطراف دایره) به سوی وحدت (مرکز) حرکت میکند.
-
گرداب هستی: این "گرداب" (که در عنوان تابلو نیز هست)، به معنای کشش وجودی به سوی مبدأ و مرکز هستی است.
-
سماع: این حرکت دایرهوار، به طور مستقیم رقص سماع مولویه را تداعی میکند که خود نوعی عبادت، مراقبه و وصل به معشوق است. رقصندگان سماع، حول محور و مرکزی میچرخند و به سوی حقیقت وجودی خود و حق تعالی حرکت میکنند.
-
۳. فضای گردابگونه و هیپنوتیزمی:
-
گردابگونه: این حالت بصری، حسی از کشش، جذب و حرکت درونی را در بیننده ایجاد میکند. گویی بیننده نیز به درون این گرداب معنوی کشیده میشود و در آن حل میگردد.
-
هیپنوتیزمی: تکرار فرم "هو" و حرکت دایرهوار، اثری شبیه به هیپنوتیزم ایجاد میکند. این حالت، نه به معنای کنترل ذهن، بلکه به معنای ایجاد تمرکز عمیق و ورود به حالتی از مراقبه است که ذهن از حواس ظاهری رها شده و به درون و عالم معنا معطوف میشود.
۴. ختم شدن به یک نقطهی مرکزی (تبلور وجود الهی):
-
نقطه مرکزی: این نقطه، اوج سیر سالک و مقصد نهایی اوست. در عرفان، نقطه نماد وحدت، ذات احدیت، و منشأ تمام کثرات است. همه چیز از نقطه آغاز و به نقطه بازمیگردد.
-
تبلور وجود الهی: این نقطه، همان تجلیگاه ذات حق است که سالک پس از سیر و سلوک طولانی و فنای از کثرات، به آن میرسد. این تبلور، بیانگر حقیقت "هو" است که در نهایت در یک نقطه متمرکز میشود.
بخش سوم: تحلیل هنری-مفهومی - سیر از کثرت به وحدت
این تابلو با تلفیق بینظیر فرم و محتوا، بیانگر مفاهیم پیچیدهای است:
۱. تجسم "هو الاول هو الآخـر هو الظاهـر هو البـاطن":
-
گرداب کلمات: حرکت دایرهوار کلمهی "هو" از بیرون به درون، میتواند نمادی از "الظاهر" باشد که در تمام هستی متجلی است. همزمان، ختم شدن به نقطهی مرکزی، اشاره به "الباطن" دارد که در ورای ظاهر نهفته است.
-
آغاز و پایان: حرکت از محیط به مرکز، نشاندهندهی "الاَول" (مرکزیت و منشأ) و "الاَخر" (مقصد و بازگشت) است. این تابلو، تمام ابعاد حضور الهی را در یک فرم بصری فشرده کرده است.
۲. نفی کثرت و رسیدن به وحدت (بـغير از هو و يـا من هو دگر چيزي نمي دانم):
-
فضای آبسترکت و تکرار کلمهی "هو" که به سمت مرکز حرکت میکند، بیانگر محو شدن کثرات و رسیدن به وحدت مطلق است. گویی تمام جزئیات از بین میروند و تنها "هو" باقی میماند. این، تجسم بصری عبارت "دگر چيزي نمي دانم" است.
-
رنگها و وحدت: رنگهای سفید و مشکی (تضاد و دوگانگی) در نهایت در آغوش طلایی (وحدت و حقیقت) حل میشوند و به نقطهی مرکزی (ذات احدیت) میرسند.
۳. سماع به مثابه سیر درونی: فرم گردابگونه و هیپنوتیزمی، به طور مستقیم به رقص سماع مولویه اشاره دارد. سماع، نه یک رقص صرف، بلکه یک فرم مراقبه و سیر درونی است که رقصنده در آن، با چرخش حول محور خود و مرکزیت، از خود تهی شده و به سوی وحدت الهی حرکت میکند. این تابلو، تجربهی این سیر را به بیننده منتقل میکند.
۴. مراقبه و تمرکز: فضای هیپنوتیزمی و کشش بصری به سمت مرکز، بیننده را به مراقبه و تمرکز دعوت میکند. این تجربه، میتواند بیننده را به حالتی از آرامش عمیق و اتصال درونی برساند.
۵. هنر به مثابه زبان عرفان: این تابلو، مثالی درخشان از قدرت هنر در بیان مفاهیم عمیق و انتزاعی عرفانی است. خط نستعلیق و فرمهای آبسترکت، فراتر از کلمات، به زبانی جهانی برای انتقال معنا تبدیل شدهاند.
بخش چهارم: لایههای فلسفی و عرفانی – از ظاهر به باطن، از زمان به ابدیت
این تابلو، مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی را به زبانی بصری بیان میکند:
۱. وحدت وجود (وحدت شخصی وجود): این تابلو، تجسم بصری این نظریه بنیادی عرفانی است که وجود تنها یکی است و آن هم ذات حق تعالی است. تمام موجودات، تنها جلوههایی از آن وجود یگانه هستند. حرکت دایرهوار به سمت مرکز، نشان میدهد که کثرات در نهایت به یک اصل واحد بازمیگردند.
۲. مقام فنا و بقا: سیر از محیط به مرکز، میتواند نمادی از فنای سالک در ذات حق باشد. در محیط، کثرات و خودیِ سالک حضور دارند، اما هرچه به مرکز نزدیکتر میشود، کثرات محو شده و سالک به مقام فنا (نیستی از خود) و بقا (هستی با حق) میرسد.
۳. زمان و ابدیت: "الاَول" و "الاَخر" در شعر مولانا، به ابدیت و بیزمانی وجود حق اشاره دارد. فرم دایرهای در تابلو نیز نماد ابدیت و عدم محدودیت در زمان است. این تابلو، بیننده را به فراتر رفتن از محدودیتهای زمانی و درک ابدیت دعوت میکند.
۴. نور و ظلمت (در ترکیب رنگ): ترکیب سفید (نور) و مشکی (ظلمت) در زمینه، میتواند به مفاهیم نوری و ظلمانی در عرفان اشاره کند. نور، نماد حقیقت و هدایت است و ظلمت، نماد غیبت یا عالم کثرت. اما در نهایت، هر دو در طلایی (وحدت و حضور الهی) حل میشوند، نشاندهندهی آن است که حتی در تاریکی، نور الهی نهفته است.
۵. نقطه و عالم هستی: نقطه مرکزی که گرداب به آن ختم میشود، نماد "نقطه" در فلسفه و عرفان است. نقطه، خود بدون بعد است اما مبدأ تمام ابعاد و اشکال است. عالم هستی از نقطه آغاز شده و به نقطه بازمیگردد. این تابلو، به بیننده امکان میدهد تا این مفهوم عمیق را به صورت بصری درک کند.
۶. نقش ذکر و تکرار (در خوشنویسی): تکرار کلمهی "هو" در تابلو، یادآور اهمیت "ذکر" و تکرار اسماء الهی در سیر و سلوک عرفانی است. ذکر، قلب را جلا میدهد و روح را به سوی حق تعالی میکشاند. تکرار کلمه در قالب بصری، این اثر را بر ذهن بیننده تقویت میکند.
بخش پنجم: دعوت به تأمل - آیینهای برای سیر درونی
تابلوی "گرداب هو یا من هو"، همچون یک اثر عمیق هنری، بیننده را به یک سفر درونی و تأمل فلسفی دعوت میکند:
۱. درک حضور مطلق الهی: بیننده با مواجهه با این تابلو، ناگزیر از تأمل در حضور فراگیر و مطلق ذات حق در تمام هستی میشود. این تابلو، دعوتی است به فراتر رفتن از دیدگاه محدود به جهان مادی و درک حضور الهی در هر ذره.
۲. سیر به سوی وحدت: این اثر، بیننده را به یافتن "نقطه مرکزی" در زندگی خود دعوت میکند. آیا من نیز در زندگی خود به سوی وحدت و هدف نهایی در حرکت هستم، یا در کثرات و جزئیات گم شدهام؟
۳. تجربهی مراقبه و آرامش: فضای هیپنوتیزمی و دایرهوار تابلو، میتواند بیننده را به حالتی از آرامش و تمرکز درونی برساند. نگاه طولانی به این اثر، میتواند به مدیتیشن و خلوت با خویش منجر شود.
۴. پیوند با میراث عرفانی: این تابلو، پلی است که بیننده را به میراث غنی عرفان و ادبیات فارسی، به ویژه کلام مولانا، متصل میکند. این اتصال، میتواند منجر به بازخوانی آثار عرفانی و درک عمیقتر از مفاهیم آنها شود.
۵. زیبایی در حرکت و بیقراری: این اثر نشان میدهد که زیبایی نه تنها در سکون، بلکه در حرکت، پویایی و حتی بیقراری (گرداب) نیز میتواند تجلی یابد.
۶. هنر به مثابه راهنما: این تابلو، نشان میدهد که چگونه هنر میتواند به مثابه یک راهنما در مسیر معنوی عمل کند و مفاهیم پیچیده را به زبانی ساده و بصری به انسان منتقل سازد.
نتیجهگیری: تبلور وحدت در رقص "هو"
تابلوی "گرداب هو یا من هو"، اثری بیبدیل است که با تلفیق هوشمندانهی خوشنویسی نستعلیق، فرم دایرهای، و ترکیب رنگهای سفید، مشکی و طلایی، به تجسم شعر عمیق مولانا پرداخته است. این اثر، نه تنها یک تابلوی بصری زیبا، بلکه مانیفستی است از وحدت وجود، حضور مطلق الهی، و سیر سالک در طریق حقیقت. حرکت دایرهوار کلمهی "هو" که به نقطهی مرکزی ختم میشود، داستانی از فنای از کثرت و رسیدن به وحدت را روایت میکند و روح هر بینندهی مشتاقی را به رقص سماع وجود دعوت میکند.
این تابلو، گواهی است بر قدرت هنر در به تصویر کشیدن عمیقترین مفاهیم فلسفی و عرفانی و دعوتی است به هر بیننده تا در مسیر زندگی خود، به دنبال نقطهی مرکزی وجود خود و حقیقت هستی باشد. "بـغير از هو و يـا من هو دگر چيزي نمي دانم" تنها یک مصرع نیست، بلکه سرودی است برای تمام دلهایی که جز معشوق را نمیبینند و نمیشناسند.
- با تکنیک طراحی دیجیتال و چاپ بسیار نفیس - طراح: احمد قلی زاده - مجموعه تابلوهای گالری چارگوش با بیش از یک دهه خلق آثار هنری تلاشی است برای ارتقای زبان بیان هنر ایران زمین. - این آثار دارای فضا سازی های عمیق و مجموعه بسیار گسترده ای از طرح های زیبای مفهومی و اورینتال فارسی با الهام از سروده های اساطیر ادبی ایران زمین، تلفیقی از عشق و فضای لامتنهیست از نور بسوی زیبایی ... - این آثار با تکنیک دیجیتال طراحی و با چاپ بسیار نفیس پنجره ای متفاوت از انتخاب طرح و هنر پارسی را به مردم هنردوست ایران زمین تقدیم نموده اند